داستان
يک روز امام علي عليه السلام از کنار يک يهودي گذشتند و آن يهودي با اسبش [بدون اينکه اسبش وارد آب شود يا خيس شود] از روي رود عبور مي کرد، پس در همان لحظه امام علي عليه السلام را صدا زد و عرض کرد: اي آقا! اگر اين چيزي که نزد من است نزد شما بود چه کار مي کرديد؟امام علي عليه السلام در جوابش فرمودند: در جايت بايست !...سپس روي آب ايستاد و آن يهودي ميخکوب شد. امام علي عليه السلام نزد او رفت، آنگاه يهودي به امام گفت: اي جوان! چه چيزي گفتي که آب برايت مانند سنگ شد؟ امام علي عليه السلام در جوابش گفت: تو چه چيزي گفتي که از آب عبور کردي؟ آن يهودي در جواب حضرت گفت: من اسم وصيّ پيامبر اسلام علي عليه السلام را بر زبان آوردم و از آب عبور کردم .پس حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند : من همان وصيّ محمد صلي الله عليه و آله هستم؛آنگاه آن يهودي گفت: حق است، و اسلام آورد.حکايتي از حضرت علي